جدول جو
جدول جو

معنی پیشه نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشه نهادن
(هََ)
پیشه کردن. پیشه ساختن. کار و عمل خود قرار دادن: فسق و فجور آغاز کرد و مبذری پیشه نهاد. (سعدی)
لغت نامه دهخدا
پیشه نهادن
پیشه کردن پیشه ساختن: فسق و فجور آغاز کرد و مبذری پیشه نهاد
تصویری از پیشه نهادن
تصویر پیشه نهادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیضه نهادن
تصویر بیضه نهادن
تخم گذاشتن، بیضه برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی نهادن
تصویر پی نهادن
پا گذاشتن، قدم گذاشتن، بنا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش نهادن
تصویر پیش نهادن
پیش گذاشتن، جلو آوردن و پیش روی خود نهادن، برابر چشم قرار دادن، چیزی جلو کسی قرار دادن، مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مَ رَ)
قدم گذاردن. فراتر رفتن:
چو از نامداران بپالود خوی
که سنگ از سر چاه ننهاد پی.
فردوسی.
، پا گذاشتن. قدم نهادن. مستقر شدن:
به هر تختگاهی که بنهاد پی
نگه هداشت آیین شاهان کی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ دَ / دِ)
برابرنهاده. مقابل پس نهاده، پیش آورده. از حد متعارف تجاوزداده و بمجاور درآورده. جلوآورده:
چو کاسه بازگشاده دهان بجوع الکلب
چو کوزه پیش نهاده شکم ز استسقا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پشت دادن. تساند. استناد
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
زبون داشتن و عاجز انگاشتن. (برهان). حقیر و زبون پنداشتن. (آنندراج). زبون داشتن و اعتنا نکردن. (انجمن آرا) ، طرح دادن:
پیاده نهاده رخش ماه را
فرس طرح کرده بسی شاه را.
نظامی.
فرس بفکند جوش من نیل را
رخ من پیاده نهد پیل را.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مقابل پس نهادن. جلو گذاردن. فرا پیش آوردن. از آنجا که بود فراتر آوردن. حرکت دادن بسوی مقابل:
چو برداشت خسرو پی از جای خویش
نهاد آن زمان زاد فرخ به پیش.
فردوسی.
آنجا که تویی رفتن ما سود ندارد
الا بکرم پیش نهد لطف تو گامی.
سعدی.
قدم پیش نه کز ملک بگذری
که گر با زمانی ز دد کمتری.
سعدی.
، مقابل و برابر قرار دادن. پیش روی گذاردن:
بشد مرد دانا به آرام خویش
یکی تخت و پرگار بنهادپیش.
فردوسی.
یکی تخت زرین نهادندپیش
همه پایه هاچون سر گاومیش.
فردوسی.
زیبا نهاده مجلس و زیبا نهاده جای
ساز شراب پیش نهاده رده رده.
شاکر بخاری.
اباهای الوان ز صد گونه بیش
به خوانهای زرین نهادند پیش.
اسدی.
منه عیب خلق ای فرومایه پیش
که چشمت فرو دوزد از عیب خویش.
سعدی.
، برابر چیزی گذاردن منع عبور را. گذاردن برابر چیزی چون سدی و مانعی:
ای پای بست عمر تو بر رهگذار سیل
چندین امل چه پیش نهی، مرگ از قفا.
سعدی.
، نصب العین ساختن. برابر چشم نهادن. بر آن رفتن: چون پادشاهی بر کسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیر بن بابک پیش نهاد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 88).
- پا پیش نهادن، اقدام کردن. مقدم شدن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن:
بجذب امر کشی حرف از زبان سکوت
بدست نهی نهی پنبه در دهان صدا.
ظهوری (از آنندراج)
، کنایه از فریب دادن باشد. (برهان قاطع) (رشیدی) ، کنایه از راضی ساختن کسی در امری. (برهان قاطع) ، کنایه از روانه کردن کسی بجائی. (برهان قاطع) :
سایه را پنبه برنه احمدوار
تا شود ابر سایبان خلوت.
خاقانی.
عقل جولاهی است زودش پنبه نه منصوروار
تا چه خواهی کرد این اشتردل جولاه را.
مولوی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
زبون داشتن عاجز پنداشتن حقیر انگاشتن، طرح دادن: پیاده نهاده رخش ماهرا فرس طرح کرده بسی شاهرا. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت نهادن
تصویر پشت نهادن
پشت دادن استناد
فرهنگ لغت هوشیار
برابر نهاده مقابل پس نهاده، از حد متعارف تجاوز داده و بمجاور در آورده
فرهنگ لغت هوشیار
قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن، فریب دادن، راضی ساختن کسی در امری، روانه کردن کسی بجایی
فرهنگ لغت هوشیار
قدم گذاردن فراتر رفتن: چو از نامداران بپالود خوی که سنگ از سرچاه ننهادیی... (شا. لغ)، پاگذاشتن مستقرشدن: بهر تختگاهی که بنهاد پی نگهداشت آیین شاهان کی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
فرا پیش آوردن، از جای اصلی بنزدیک خود آوردن، مقابل پس نهادن: آینه ای که پیش نه از دل صافی گهر صورت خود را بین معنی اشیاطلب، (وحشی)، برابر چیزی گذاشتن برای منع عبور ایجاد مانع و سد کردن: ای پای بست عمر، تو بر رهگذار سبیل چندین امل چه پیش نهی مرگ از قفا. (سعدی)، برابر چشم نهادن نصب العین ساختن: چون پادشاهی برکسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیرین بابک پیش نهاد. یا پا (قدم) پیش نهادن، اقدام کردن مقدم شدن: قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت نهادن
تصویر پشت نهادن
((~. نَ دَ))
پشت دادن، استناد
فرهنگ فارسی معین
((نَ یا نِ))
اندیشه یا طرحی که کسی مطرح می کند تا دیگران نیک یا بد بودنش را تأیید کنند
فرهنگ فارسی معین